باز هم نرم و آهسته از متن تاریکی ها می گذرم
و پشت همان هزار پیچ همیشگی برای آسمان ،
شمعی روشن می کنم
و به جای همه شمع ها از پروانه های سوخته ، عذر می خواهم.
بغض را به پاس الفت دیرینه ، می گذارم بماند دیرتر از همه برود
اما حرف من ، چون کاغذ مچاله ای در باد می دود
نمی دانم کجای این بی کجایی پر شتاب آرام می گیرد .
باید بروم
باید دست های بی روز و بی عشقم را از این همه تلاطم رها کنم
تا دورترین جاده های بی شب و بی تمام ، ماه را بیدار کنم.
باید بروم ......
نویسنده : ابوذر افضلي تاریخ : دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:عاشقانه غمگین,باید بروم,می روم, متن تاریکی, پروانه های سوخته,,